جدول جو
جدول جو

معنی باغ بمید - جستجوی لغت در جدول جو

باغ بمید
(بَ)
نام آبادیی نزدیک سیرجان قدیم. سیرجان قدیم در محل قلعه سنگ بود و بفرمان ایدکو آن شهر خراب و مردمش به باغ بمید که تا قلعه چهار فرسنگ فاصله داشت منتقل شدند. حافظ ابرو مینویسد: اوکو (ایدکو) فرمان داد تا قلعۀسیرجان را خراب کردند و شهر را به سمید (صحیح: بمید) آوردند و حکم شد تا رعایا خانه های خراب را عمارت کنند و اهل سیرجان در سمید متوطن گشتند. (نسخۀ خطی ملک ورق 160). در حاشیۀ تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی آمده است: کلمه ’بیمنذ’ که در بلاذری آمده برخلاف تصور بعضی از مورخان میمند نیست، بلکه این شهر همان محل ’باغ بمید’ است که از آبادیهای مهم سیرجان بود و هنوز هم هست. این محل در تاریخ ابن خلدون بصورت ’همید’ ذکر شده. در معجم البلدان آمده است: مجاشعبن مسعود سلمی را ابن عامر به تعقیب یزدگرد بکرمان فرستاد. لشکر ابن مجاشع در بیمنذ دچار شکست شد. بلاذری گوید لشکر مجاشع در بیمنذ دچار گرفتاری و هلاک شد. آبادی شهر فعلی سیرجان از حدود سالهای 796 هجری قمری ببعد است. رجوع شود به حواشی تاریخ کرمان ص 29 و 30 و 239 و مقدمۀ آن ص نح. این کلمه در فرهنگ جغرافیایی بصورت به بین آمده است. رجوع به باغ به بین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باغ بین
تصویر باغ بین
بینندۀ باغ، آنکه به تماشای باغ برود، برای مثال باغ بین را چه غم که شاخ شکست / باغبان راست غصه ای گر هست (اوحدی - ۵۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
(غِ جَ)
همان محلت باغ نو است به شیراز: مدفن شیخ غازی بن عبدالله در پشت دروازۀ باغ نو (درب الباغ الجدید) است. (از شدالازار چ قزوینی ص 271)
لغت نامه دهخدا
نام آبادی ازطسوج ساوه از طسوج جبل (قم) . (تاریخ قم ص 118)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد که در 37 هزارگزی شمال باختر گهواره و 3 هزارگزی آئینه وند واقع است، ناحیه ایست کوهستانی سردسیر و دارای 150 تن سکنه می باشد، آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود، محصول عمده آن غلات دیم و لبنیات و شغل مردمش گله داری است، اهالی آن از تیره اسپهری قلخانی هستند و زمستانها اکثر به گرمسیر پشت تنگ زهاب میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد که در 24 هزارگزی شمال باختر نیر و در 20 هزارگزی شمال جادۀ نیر به ابرقو واقع است، ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 596 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و بادام و زردآلو و هلو و توت و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی وراهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ دَ / دِ)
بینندۀباغ، تماشاگر باغ، آنکه بدیدن باغ رود:
باغ بین را چه غم که شاخ شکست
باغبان راست غصه ای گر هست،
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی است از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار که در 3 هزارگزی جنوب باختر گاوبندی و 3 هزارگزی راه فرعی بوشهر به لنگه در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 139تن سکنه، آب آن از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و مرکبات و شغل مردمش زراعت و باغداری و راهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 70 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و بر سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است و 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(غِ سَ / سِ)
باغی بوده است به هرات: آن پادشاه پاک اعتقاد (میرزا بابر) در 25 شعبان سنه ستین و ثمانمایه (860 هجری قمری) بعزم طواف مرقد مطهر مشهد مطهر امام عالی گهر علی الرضا بن موسی بن جعفر از باغ سفید به باغ مختار تشریف برده و ماه صیام در آن مقام باداء طاعات و قضاء واجبات گذرانید. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 56). دیگر از عمارات او (ملک غیاث الدین) ، در جوار باغ سفید، خانقاهی بزرگ باتمام رسانید. (روضات الجنات فی اوصاف مدینه الهرات، ج 1 ص 507). خواجه کمال الدین محمود ساغرچی بسواد هرات رسیده سادات و قضاه و... مراسم استقبال بجای آوردند... و امیر نجم الدین در باغ سفید فرود آمد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 515). باغ سفید محل پاسبانی ازبک بوده، دورمیش خان جمعی از مبارزان شاملو رابدان صوب فرستاد و در باغ سفید فیمابین قتال عظیم بوقوع پیوست. (عالم آرای عباسی ص 50). و رجوع به باغ سپید شود
لغت نامه دهخدا
(غِ سَ / سِ)
باغ روشن را گویند. باغی که صحن و دیوار آن سفید باشد. (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
(غِ سَ)
باغی بوده است به هرات: و وقوع این واقعۀ هایله (قتل بایسنقر سلطان) در دارالسلطنۀ هرات، در باغ سپید بود در شهور سنۀ سبع و ثلاثین و ثمانمایه (837 هجری قمری) و عمر او سی و پنج سال بوده. (تذکره دولتشاه، بنقل از سعدی تا جامی ص 555). و رجوع بباغ سفید شود
نام باغی است. (آنندراج). ظاهراًباغ سپید، باغی سلطنتی بوده در بردع. (از حاشیۀ وحید دستگردی بر خسرو و شیرین نظامی ص 95). باغی که نوشابه بکنار بردع ساخته بود. (هفت قلزم) :
سپیده دم ز لشکرگاه خسرو
سوی باغ سپید آمد روارو.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از با امید
تصویر با امید
بالأمل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از با امید
تصویر با امید
Hopefully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با امید
تصویر با امید
avec espoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با امید
تصویر با امید
בתקווה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با امید
تصویر با امید
امید کے ساتھ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از با امید
تصویر با امید
আশার সঙ্গে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از با امید
تصویر با امید
kwa matumaini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از با امید
تصویر با امید
희망적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با امید
تصویر با امید
望んで
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با امید
تصویر با امید
อย่างมีความหวัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با امید
تصویر با امید
आशापूर्वक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با امید
تصویر با امید
dengan harapan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با امید
تصویر با امید
hopelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با امید
تصویر با امید
speranzosamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با امید
تصویر با امید
com esperança
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با امید
تصویر با امید
希望地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با امید
تصویر با امید
z nadzieją
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با امید
تصویر با امید
з надією
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با امید
تصویر با امید
hoffentlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با امید
تصویر با امید
с надеждой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با امید
تصویر با امید
con esperanza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی